خوش آمدی (تهنیت)

 

 مرا به تهنیت تو زبان گویا نیست

 

          که محفلم ز فروغ رخ تو نورانیست

 

کرم نموده فرود آمدی جزاک اللْه      

 

       شها ! به کلبه ی فقرم :چه بزم زیباییست

 

 

طلوع طلعت رویت : دریده ابر   ستم

 

        که آسمان دل من :  همیشه بارانیست

 

 

 چه گویمت زغم دل : که بی تو چون سوزم؟

 

        که در حضور تو : "صحبت ز خویش"زیبا نیست!

 

 

چو قطره ای : که به دریای بیکران برسد:

 

       ز شوق وصل تو : حجت مثال دریاییست

 

ازدواج

 

پيمان ازدواج

 

پيمان ازدواج نه عهديست سر سری

 

آگاه باش گر پسری يا که دختری

 

شرط است عاقل و بالغ شود پسر

 

وآگه شود به رموزات شوهری

 

معيار ازدواج به پول و مقام نيست

 

هر کس فراخور حالش زند دری

 

"شهزاده و گدا" سخنی بيش نيست

 

نشنيده ام حکايت باز و کبوتری

 

خوشبخت آن پسر که برای سعادتش

 

با چشم باز پسنديده دختری

 

نوباوگان به عفت و پاکيست نامشان

 

وانگه به اختيار گزينند همسری

 

ای دخت با نژاد وصالت خجسته باد

 

کامروز همسری و در آينده مادری

 

الگوی ازدواج چو عاليست خوش بود

 

ای شيعه امام تو از ديگران سری 

۸۳.۵.۱۸  ساعت ۵.۵۰ صبح کشتی شيروان

*********************** 

 

حقيقت پدر و مادر و زن و فرزند

 

چو ملتی است که نگهبان يک مرزند

 

نفاق و تخم عداوت درون خانه مباد

 

که خانواده شود سرنگون و دشمن شاد

 

سکوت و صبر و مدارا اگر شود پيروز

 

بهشت ميشود اينک جهنم ديروز

*****************************

شنيده بودم و ديدم که زن وفادار است

 

 برای شوهر خود يک طناب با دار است

 

بگو مگوی زن و شوی تيغه قيچی است

 

وکودکی که هميشه بريده و زار است

 

طلاق حاصل نادانی و پريشانيست

 

طلاق باعث نالانی و پشيمانيست

 

تاسف است که يک خانواده در جدلند

 

ونقش هر يک از انان مجازی و بدلند

 

چرا بجای محبت  جدل کنيم با هم:

 

((((که تو ضعيفی و من از نواده شاهم

 

تو خود پرستی و من را نميتوانی ديد

 

تو ظالمی که ستم کرد و شادمانی چيد

 

*********

منم که خسته و فرسوده از جدلم

 

و من که دشمن هر کذب و هر بدلم

 

شکايت از که کنم از چه کس کمک خواهم

 

که نفس دشمن عقل و عقيده و راهم

 

از عمر خسته ام و آرزوی من مرگ است

 

به قبر من بنويسيد خزان زده برگ است

 

۱۳۸۳.۵.۱۲ ساعت ۳:۳۰ بامداد

 

قران

عجب نور و صفایی داره قرآن    

       

           عجب بانگ رسایی داره قرآن

 

مسلمانان چرا قران نخونید

 

            به هر دردی دوایی داره قرآن

 

 

اگر افسرده حالی ای دل من

 

           به زنگارت جلایی داره قرآن

قرآن

اعوذ بالله من ال شیطان الرجیم

دیو 

بردیو پلید و نسل شیطان لعنت

         بر دشمن حق و دین و ایمان لعنت

 

بر هر که به قصد آبرویم خیزد

         بر وسوسه ی چشم حسودان لعنت

 

      ******         ******         *****

 

بر مشرک و بت پرست و هندو لعنت

              بر کاتب هر جنبل و جادو لعنت

 

بر فتنه گر دو رو و بر حیله گران

        بر جفت بد و خاین دزدو !  لعنت

 

(دزدو =دزد)

پیام شهیدان

جبهه 

 بسیجی را بسیجی می شناسد

 

که دشمن از بسیجی می هراسد

وبلاگ

 

گل و کتاب

به دنیای مجازی سر به وبلاگم زدی رفتی

 

       بی تو وبلاگم ندارد روشنی...

 

 

 

تنهایی

وسعت تنهایی ام بی انتهاست

 

          مونس من دردها وناله هاست

                  

 هیچکس صبر مرا باور نکرد

 

        لحظه ای با دردهایم سر نکرد

                           

در چهل سالی که از عمرم گذشت

 

         هر چه کردم هرچه گفتم بی بهاست

                       

حاصل عمرم چو خرمن سوخته

 

                چشم من بر فصل دیگر دوخته

                

روز ها آید رود چون آب جوی

 

              میکنم خود را در آنها جستجوی

                       

صبر هم درد مرا درمان نکرد

 

            اشک خون راز مرا پنهان نکرد

                 

طعنه ها می بارد از کین و حسد

 

                     همچو زهری کو همی سوزد کبد

 

طبع شعر

طبع شعرم باز جوشان میشود   سیل احساسم خروشان میشود

شعر یعنی آنچه میجوشد زدل   چون زلال آب  بی خاشاک و گل

شوق یعنی مستی بی انتها  فارغ از غم سوختن در شعله ها

عشق یعنی نیرویی از ماورا     عاشق حق میشود  بی ادعا

خشم یعنی بی سبب افروختن   بی تفکر زندگی را سوختن

شرک یعنی ترس از غیرخدا    جستجوی رزق خود از ناخدا

ظلم یعنی غیبت و  تهمت زدن    همنشین فاسد و نادان شدن

معصیت ها شرمساری آورد    طاعت حق حال خوش می آورد

توبه یعنی یک نتیجه از شکست   بعد از آن دیگر ز پا نتوان نشست

توبه یعنی بعد عمری اشتباه     دل ز حسرت سوختن با داغ آه

قبله یعنی راه خود را یافتن      از مسیر غیر حق برتافتن

راه مثل راه پاک یک شهید      رهرو این ره ز بیراهه رهید

مرگ یعنی روز خوش در زندگی   یک تولد  لیک با پایندگی

مومن راه خدا دانی که کیست؟    آنکه قلبش را صفای بندگیست

یک سکوت تلخ بهتر از شر است    صبر کن غوغا کنند آن ابتر است

هجر یعنی زهر   یعنی درد و رنج      دوری از یاران بود دوری زگنج

همنشین خوب  یعنی یک کتاب   می برد مارا بسوی هر ثواب

بهترین آهنگ  نغمه ی مادر است  چون زعشق مادری آید سر است

هر که خود را می شناسد عاقل است   غیر از این علامه باشد! غافل است

دشمن ما در میان خانه است   همچو ماری در میان لانه است

دشمن ما کیست؟ این نفس پلید    بر دل ما خار از این دشمن خلید

 

سرود های غربت

دست از سرم بردار... ای کابوس وحشت

 

هر شب مشو مهمانم ای... تندیس دهشت

 

ای ترس! ای خصم درون !...در من فنا شو!

 

ای تیرگی !... از قلب غمگینم جدا شو !

 

آرامگاه خواب من ...میدان جنگ است

 

خوابم. ولی ..زندان روحم ...تنگ تنگ است

 

آه ! ای سرود شاد پیچکها ! بیایید

 

با شبنمی.. بر گونه ها ..شادم نمایید

 

در من.. تمام روشنی ها ...در غروبند

 

ای ..نورهای پاک هستی ! ...رخ نمایید

۲۷/۲/۱۳۷۷

کاش منهم :دل به دریا می زدم !!

 

خاطرات جبهه

انقلاب اسلامی

از همان ابتدای انقلاب در سن وسال نوجوانی که  قاطی موجی به نام انقلاب شدم هیچ شخص یا گروه برایم اهمیت نداشت...مهم این بود که اگر سر سپرده یا مقلد هم می شوم اگر طرفدار شخص یا گروهی میشوم آن شخص یا گروه حق باشد راستش نه از سیاست خوشم می آمد نه اینکه چیزی از سیاست سرم می شد...فقط شور و شوق عجیبی داشتم که حق را از نا حق تشخیص بدهم..با مقوله ای بنام ریا و تزویر بخوبی آشنا بودم و اصلا دلم نمی خواست بازیچه بازی های جنجالی باشم.. جالب این بود که تمام گروه ها و گروهک ها دم از (حق)میزدندو من در تمام بحث های سیاسی که مد آن زمان بود بدون تعصب شرکت می کردم .. .تا اینکه دلم گواهی داد که پیرو مجتهد زمان خودم: کسی که وجودش را در حق ذوب کرده بود باشم...وقتی همگام با سیل جمعیت شعار ((برادری-برابری:حکومت عدل علی ))را سر می دادیم  خدا می داند که چه مدینه ی فاضله ای را در ذهن خودم تصور می کردم...و انقلاب هر روز با خون شهیدان بارورتر می شد و به پیروزی نزدیکتر...و روز ۱۲ بهمن با شعار ((خمینی عزیزم :مقدم تو مبارک))حس کردم که مملکت ما  شایسته  ترین رهبری را پذیرا شده..خاطرات جبهه

.جنگ که شد بنا به وظیفه عازم جبهه شدم ...به محض اعزام به جبهه در عملیات بیت المقدس شرکت داده شدیم که در مرحله ی اول  به راحتی جاده ی اهوازـخرمشهر از دست صدامیان آزاد شد ..و در مرحله ی دوم به مرز بین المللی (ایران - عراق) رسیدیم..برگشتن خودم از جبهه را با ناباوری تولدی دوباره قلمداد کردم..با یک دنیا تجربه از تمام زوایای صحنه هایی که در یک میدان جنگ می شود با خود کسب کرد آنهم در سن نوجوانی.....زمان اعزام از خدا شهادت را آرزو کرده بودم  اما ته دلم می گفت اگر زنده بمانم و نتیجه ی نهایی این جنگ را هم ببینم بد نیست...اما از چند گزینه ی (شهادت-معلول شدن-اسارت-مفقود شدن-و مجروح شدن)بترتیب:(شهادت/شهادت/شهادت/وشهادت)را ترجیح می دادم چرا که می ترسیدم صبر و تحمل گزینه های دیگر برای خود یا خانواده ام دشوار باشد..

در اعزام های بعدی فقط در حالت پدافند(دفاع) در جبهه های شلمچه/ پاسگاه زید/ایستگاه حسینیه/

شرکت داشتم تا اینکه در عملیات تکمیلی کربلای ۵ هم شرکت کرده و باورم شد که بقول بچه ها :(بادمجان بم آفت ندارد..)و اواخر جنگ هم که  بوی صلح به مشاممان می خورد با خود گفتم:درست است که امام گفته :(ما مثل حسین ع وارد جنگ شده و مثل حسین ع باید شهید شویم) اما شاید شرایط طوری باشد که مجبور شویم (مثل امام حسن ع وارد صلح شویم) و وقتی اصطلاح (جام زهر) را در پذیرفتن قطعنامه از زبان امام شنیدم فهمیدم حدسی که زده بودم  بیراه نبوده...

بعد موضوع ((سهمیه ی رزمندگان))را با حق و حسابی که رزمندگان صدر اسلام مثل ((طلحه و زبیر )) از امام علی ع  طلب کرده بودند  تطبیق کردم دیدم بهترین سهمیه ای  که یک رزمنده بعد از جنگ از حکومت باید بگیرد(( به بار نشستن آرمانهای انقلاب)) است..نه اینکه سهمیه های حقیری چون:((پذیرش در دانشگاه..استخدام در سازمانی..یا وام بانکی با در صد پایین و...))و شاهد مسخ شدن انقلاب شدن و دم نزدن و یا به قول امام خمینی ((انقلاب را به دست نا اهلان سپردن))

وقتی دادگاه مخصوص روحانیت دایر شد باتلخی و ناباوری این واقعیت را پذیرفتم که یک روحانی هم ممکن است خلاف بکند و آن دنیای پاک  کودکی که با دیدن یک روحانی: امامان معصوم را در ذهنم تصور میکردم از وجودم پاک شد ...

وقتی از تلویزیون رسمی مملکت شنیدم که رییس جمهوری قبلی که سنگ جوانان مملکت را به سینه میزد (با وجود اینکه یک روحانی بود)۳۰۰میلیون تومان از مفسد اقتصادی مملکت(شهرام جزایری) گرفته تا صرف چاپ کاغذ های تبلیغاتی خود (اعم از تصویر عصر عاشورا!!!با شعار سلام بر سه سید حسینی!!) کند فهمیدم که بازهم بازی خوردم و ...

و اینک:::با اعتقاد به رهبری آیت الله خامنه ای و امید به اقدامات رییس جمهور محبوب فعلی در آرزوی ایرانی سالم و سربلند هستم که کنام پلنگان و شیران باشد نه روبهان سیاست پیشه و بی دین ...

الهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین

 جبهه

کجایند مردان دشمن شکن؟