نقشه

 

هر چه بادا باد

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش   

                                            بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

 بوف کور-صادق هدایت

 «در زندگی زخم‌هایی هست

 که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.

 این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد،

 چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را

 جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند

 

 و اگر کسی بگوید یا بنویسد،

 مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند

آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -

زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و

 تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی

به‌وسیله افیون و مواد مخدره است-

 ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و

بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».

تفاله یک زنده(فروغ فرخ زاد)

«آیا شما که صورتتان را


در سایه نقاب غم انگیز زندگی


مخفی نموده اید


گاهی به این حقیقت یاس آور


اندیشه می کنید


که زنده های امروزی


چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند؟!»

 

جملات انتهایی صادق هدایت در کتاب بوف کور در مورد مرگ

تنها مرگ است که دروغ نمی گوید

حضور مرگ همه موهومات را نیست و نابود می کند

ما بچه مرگ هستیم ومرگ است که ما را از فریب های زندگی نجات می دهد و در ته زندگی اوست که ما را صدا می زند و به سوی خودش می خواند.

در سن هایی که ما هنوز زبان مردم را نمی فهمیم اگر گاهی در میان بازی مکث می کنیم برای این است که صدای مرگ را بشنویم...

 

فرشته ی کودک

روزی یک مرد ثروتمند,پسر بچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند,چقدر فقیر هستند.آنها یک روز و یک شب را در خانه ی محقر یک روستایی به سر بردند.در راه بازگشت و در پایان سفر,مرد از پسرش پرسید:((نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟))

پسر پاسخ داد:((عالی بود پدر!))

پدر پرسید:((آیا به زندگی آنها توجه کردی؟))

پسر پاسخ داد:((فکر میکنم!))

و پدر پرسید:((چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟))

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:((فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا.ما در حیاتمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاتمان فانوسهایی تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!))

در پایان حرفهای پسر,زبان مرد بند آمده بود.پسر اضافه کرد:((متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم!))

ادامه نوشته

سال نو مبارک باد

سلام دوستان عزیز

یک هفته از آغاز سال نو گذشته و من هیچ یادداشتی در این خصوص نبنوشته ام!

ای آنکه می خوانی خطوط این وبلاگ را...

برایت بهترین ها را آرزومندم

سال نهنگ بر شما دریا دلان مبارک باد

هر هموطنی که پیشرفت  و موفقیت نصیبش شود مایه ی مباهات و افتخار این سرزمین است.

امیدوارم امسال /خداوندی که مربی ما انسانهاست/ بر ادب ما بیفزاید..علم ما را افزون سازد..

توفیق خدمت به بندگانش ارزانی نماید/از ریا و دروغ دورمان کند/و ما را به انسانیت و کمال نزدیکتر سازد

 

خدایا چنان کن سرانجام کار  تو خشنود باشی و ما رستگار