بشر
بشر چون کودکی بی سرپناه است که ره گم کرده و راهش به چاه است
بشر مسکین و مظلوم و ضعیف است به طوفان بلا جسمش نحیف است
بشر کم صبر و بی تاب و عجول است بشر از کرده اش زار و خجول است
+++++++++ ++++++++++++++++ ++++++++++
دو دشمن بربشر پیروز گشته شب تاریک او بی روز گشته
یکی مکاره شیطان از برون است دگر اماره نفسی کز درون است
بشر بازیچه ی شیطان ونفسش طمع دام و هوسها کرده حبسش
بشر از خویش و از ایمان جدا شد چو برده بر در شیطان رها شد
بشر تاج ملک بر سر نهاده ز غفلت :تـــــــــاج را بر باد داده
ز غمها دست بر زانو نشسته ولی دست از بد و ناحق نشسته
بشر عهد الست از یاد برده میی خود بینی ابلیس خورده
بسر در غربت دنیا غریب است وطـــــن از یاد برده : این عجیب است!
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۵/۱۸ ساعت 2:16 توسط حجت الله کــــریمیان
|
والشعراءُ یَتبعُهُم الغاوون، الَم تَرَانهم فی كل واد ٍیَهیمونَ، وانهم یَقُولونَ مالا یَفعلون الا الذین امنوا و عموالصالحات و ذََكَروُالله كثیرا و انتَصروا من بعد ما ظُلموا وَ َسَیعلَمُ الذین ظَلَموا ایَّ مُنقلبٍ یَنقلبون(سوره شعرا آیه 224 تا 227 )