مایه ی  اصل و نسب در گردش دوران زر است    

دائما خون می خورد تیغی که صاحب جوهراست

کره ی اسب از نجابت در  تعاقب   می رود         

کره ی خر از خریت پیش روی مادر است

شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند      

پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست        

جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است

آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون       

آن یکی شمشیر تیز و این یکی نعل خر است

ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب   نیست       

روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است